چو کاري ز يارم همي برنيايد

شاعر : انوري

چو نوري به کارم همي درنيايدچو کاري ز يارم همي برنيايد
چو بر من غم او همي سرنيايدچه باشد که من در غم او سرآيم
همي هيچ شادي برابر نيايدوليکن همين غم به آخر که با اين
ز صد شادي ديگر آن در نيايدمرا کز در دل درآيد غم او
کش از من نيايد که باور نيايدبه پيغامش از حال خود بازگويم
اگر باورم آيد و گر نيايدجوابم فرستد کزين مي چه جويي
که از تو جز اين کار ديگر نيايدترا با غم خويشتن کار باشد
ازين هيچ طوفان همي برنيايدتو اي انوري گر نباشي چه باشد